جمعی از مسیحیان
به همراه راهب خود به مدینه آمده به مسجد وارد شدند و همراه خود قطعات طلا
و اموال گرانقیمتی آورده بودند.
راهب در مسجد، خود را
به جمعیتی که در مسجد در حضور ابوبکر بشسته بودند رسانید و پس ادای احترام،
گفت: کدام یک از شما خلیفه پیامبر و امین دین
است؟
حاضران به ابوبکر نگاه کرد و گفت نام تو
چیست؟
ابوبکر نگاه کرد و گفت: نام تو
چیست؟
ابوبکر: نام من عتیق
است.
راهب: دیگر چیست؟
ابوبکر: نام
دیگرم صدیق است.
راهب: دیگر
چیست.
ابوبکر: نام دیگری
ندارم.
راهب: مقصود من تو نیستی، شخص دیگری
است.
ابوبکر: منظور تو چیست؟
راهب
من همراه جمعی از روم آمده ام و بار شتر من، طلا و نقره است، منظور من از
پیمودن راه طولانی و آمدن به اینجا این است که مسائلی از خلیفه پیامبر صلی
الله علیه وآله بپرسم، که اگر پاسخ صحیح داد، آئین اسلام را بپذیرم و از
امر خلیفه رسول خدا صلی الله علیه وآله اطاعت نمایم، و ضمنا اموالی را با
خود آورده ام تا آن را بین مسلمین تقسیم کنم.
و اگر
خلیفه نتوانست پاسخ دهد، به وطن باز گردم.
درباره این سایت